مریم شیعه | شهرآرانیوز؛ نفس شهر برای لحظاتی در سینه حبس میشود. صدای انفجارهای مکرر تهران، سکوت شب را میشکافد و صبح روز بعد یعنی ۲۴ خرداد، دیگر هیچچیز شبیه به قبل نیست. حاصل آن تاریکی و انفجارهای پراکنده، شهادت و زخمی شدن دهها سردار نظامی، دانشمند هستهای و انسان غیرنظامی است. شبی که سردار حاجیزاده، فرمانده نیروی هوافضای سپاه به دست رژیم جنایتکار به شهادت میرسد، فرماندهان دیگری هم با او در اتاق فکر حاضر بودند. یکی از آنها خسروست.
خسرو که با خود چیزهای دیگری را هم میبرد. در جنگ، هیچ تیری فقط زندگی یک نفر را نشانه نمیرود. ترکشهایی که قلب یک فرمانده یا یک سرباز را میشکافد، روح زندگی را از تنِ زن و فرزند، از چشمهای مادر، از شانههای پدر هم بیرون میکشد. جنگ فقط مرگ افراد نیست؛ مرگ امیدها، برنامهها، بوی عطر مانده بر پیراهن و لیوان نیمهنوشیده چای روی میز است.
انفجار در مقر نیروهای هوافضای سپاه پاسداران، در دل خانههای دیگر هم، انفجارهای متوالی داشت. جایی که دختربچهها هنوز هم نمیدانند چرا دیگر صدای خودرو پدر را توی پارکینگ خانه وقتی خسته از راه میرسد نمیشنوند. جایی که زنان تا سالها با خوابهای خالی و اتاقی که بوی رفتن گرفته است، سر میکنند. تیرها فقط در میدان جنگ شلیک نمیشوند؛ صداشان تا سالها بعد، در خاطره شهر، خانهها، در قاب عکسها، در بغض کودکانی که بیپدر قد میکشند تکرار میشود.
صبح روز بعد از آغاز جنگ ۱۲ روزه تحمیلی خبر در خانه فرماندهان دیگر غوغا میکند. در ساعتهای ابتدایی روز شهادت سردار حاجیزاده اعلام میشود، اما کسی خبر ندارد سرنوشت باقی فرماندهان چیست. خسرو را کمتر کسی میشناسد. نامش بهندرت شنیده میشود، اما در حساسترین لایههای تصمیمگیری برای امنیت کشور حضور دارد.
فراز آسمان کشور تا عمق تونلهای موشکی سپاه، حضور خسرو را از نزدیک لمس کردهاند، اما هیچ تصویری از او موجود نیست. هیچکس اطلاعاتی از زندگی شخصیاش ندارد. بیصدا و پیوسته مشغول به خدمت است. او جانشین اطلاعات نیروی هوافضای سپاه پاسداران است، جایی که تصمیمها نه فقط بر پایه اطلاعات خام، بلکه بر پایه سالها مطالعه، تفسیر، پیشبینی، فهم میدان و گاهی حدس درست گرفته میشود. این جایگاه نیاز به ترکیبی دارد که ذهن تحلیلگر، اعصاب آرام و تجربه یک کهنهکار را طلب میکند.
کسانی که خسرو را از نزدیک میشناسند میدانند که او تمام این ویژگیها را دارد. در جلسات رسمی هوافضا، همیشه کمی عقبتر مینشیند، یادداشتبرداری نمیکند، پرسش نمیپرسد، اما وقتی وقت صحبت میشود، سکوت سالن به احترام درمیآید. لحنش خشک نیست، اما از جنس «هیجان» هم نیست. روایتش از دادهها، بیشتر شبیه آرامآرام باز کردن یک پرونده مهم است، با گزارههایی که ناگهان تصمیم جمع را از «شک» به «یقین» میبرد.
حالا از او تنها یک تصویر باقیمانده است. یک تصویر که پس از شهادتش دستبهدست شد و خیلی چیزها درباره زندگیاش مسکوت باقیماند. «شهید سردار خسرو حسنی» جانشین اطلاعات نیروی هوافضای سپاه پاسداران، سالها تجربه حضور در واحدهای اطلاعاتی و امنیتی داشت. قبل از اینکه به نیروی هوافضا بیاید، مدتها در بخشهای دیگر اطلاعات سپاه فعال بود.
نقش مهمی در تحلیل شبکههای نفوذ اطلاعاتی بیگانه ایفا کرد، اما خودش هرگز از اقداماتش حرفی نزد. در ساختار درونی نیروی هوافضا، اطلاعات فقط داده جنگی نیست، روایتی از دشمن و از خود است. وقتی کشوری وارد مرحلهای از توسعه موشکی و فضایی میشود که تهدیدهایش نهفقط فیزیکی که روانی، سیاسی و رسانهای است، آنگاه فرمانده دیگر فقط یک تحلیلگر جنگ فیزیکی نیست، بلکه باید حافظ روایت هم باشد. باید بداند چهزمانی چیزی افشا شود، چهزمانی تکذیب شود و چه زمانی مسکوت بماند.
شهید حسنی تمام این ویژگیها را داشت. او نه چهره رسانهای بود و نه اهل دیدهشدن. در اتاقهای تصمیمگیری، بهجای القاب و تشریفات، او را با یک جمله به یاد میآورند «برادر اطلاعاتی که دقیق حرف میزد». شاید روزی اگر بخواهند فیلمی بسازند از تصمیمسازان گمنام سپاه در میدانهای جنگهای پیدا و پنهان، او را در اتاق عملیات نمایش دهند، با نور کم، صدایی آهسته و قلبی که همیشه برای ایران میتپید.